دگرباره بشوريدم ، بدان سانم به جان تو
که راه خانه خود را ، نمي دانم به جان تو
من آن ديوانه ي بندم ، که ديوان را هميبندم
زبان عشق ميدانم ، سليمانم به جان تو
چو تو پنهان شوي از من ، همه تاريکي و کفرم
چو تو پيدا شوي بر من ، مسلمانم به جان تو
چو آبي خوردم از کوزه ، خيال تو در او ديدم
وگر يک دم زدم بيتو ، پشيمانم به جان تو
دگرباره بشوريدم ، بدان سانم به جان تو
که هر بندي که بربندي ، بدرّانم به جان تو
اگر بيتو بر افلاکم ، چو ابر تيره غمناکم
وگر بيتو به گلزارم ، به زندانم به جان تو
سماع گوش من نامت ، سماع هوش من جامت
عمارت کن مرا آخر ، که ويرانم به جان تو
تو عيد جان قرباني و پيشت عاشقان قربان
بکش در مطبخ خويشم ، که قربانم به جان تو
(برای نفسم فاطمه )
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار ,
شعر های عاشقانه ,
:: برچسبها:
جان تو ,
شوریده ,
دیوانه ,
عشق ,
سلیمان ,
تو ,
پنهان ,
دیوان ,
تاریکی ,
کفر ,
من ,
مسلمان ,
آب ,
کوزه ,
خیال ,
دم ,
پشیمان ,
بند ,
افلاک ,
ابر ,